20100222

اتاق چهار- تخت دوازده

...زمانی که قربانی سوم را مرده یا بیهوش برگرداندند، [ از اتاق بازجویی] گارد غیر نظلمی مسن تر نگاهی به من کرد و شانه ای بالا انداخت که حرکت ناخود آگاهانه ای برای عذر خواهی بود. این حرکت تمامی برداشت یک ژاندارم پنجاه ساله را نسبت به زندگی بیان می کرد. کسی که از سویی سابقه سی سال خدمت در کشوری قرون وسطایی داشت و از سویی احتمالا صاحب زن و چند بچه نیم گرسنه و یک قناری دست آموز بود. در این حرکت، همه فلسفه انسان درباره شرم ، تسلیم، توکل ، بی اعتنایی و تاثرناپذیری باز گفته می شد. انگاری می گفت: "دنیا چنین است، نه من هرگز می توانم عوضش کنم و نه تو.." ....

کوستلر. گفتگو با مرگ

بعضی دوستان بعد از دیدن این ویدئو، به قول خودشان نیمه پر لیوان را دیدند و گفتند "همین که در آن وضع کسانی از میان خود نیروهای بسیج حواسشان هست که تذکر بدهند نزن، نزن ؛ یعنی خیلی اوضاع بهتر از آن است که فکر می کنید".

خوب گفته است کوستلر این آمیزه شرم و تسلیم و بی اعتنایی را

No comments:

Post a Comment